به گزارش شهرآرانیوز، همهچیز در سکوت و تاریکی شروع شد؛ سکوتی که نه تهی، بلکه پُر بود از نشانههای درونی. نوری آبی و گهگاه قرمز، آرام روی صحنه پخش میشد و فضا را شبیه به ذهنی ناآرام و نیمهبیدار میکرد. در مرکز صحنه، میزی کوچک بود که روی آن یک کاکتوس قرار داشت. سایهها بینام بودند؛ نه بازیگرانی با دیالوگ، که تکههایی از ذهن شخصیت اصلی. یکی بالشت در آغوش داشت، دیگری آینهای در دست که بارها شخصیت را وادار میکرد خود را در آن نگاه کند. این مواجهه، آرام و بدون هیاهو، لحظهبهلحظه او را به درون خود میکشید جایی میان حافظه و هراس، میان تردید و تکرار. نمایش «خودها» داستان نمیگوید؛ بیشتر شبیه به مرور ذهنی است، با تکهتصاویر و حسهایی پراکنده، مثل خاطرههایی که دستهبندی نشدهاند. اینجا قهرمان یا ضدقهرمان وجود ندارد. هیچکس بر دیگری ترجیح ندارد. آنچه میبینیم، تلاشیست برای نگریستن به خود بی آنکه قضاوتی در کار باشد. تماشاگر در این اجرا نه شاهد اتفاقی بیرونی، که همراه با حرکتی درونیست. دعوتی است برای فکر کردن، برای مکثکردن در برابر بازتابهایی که شاید آشنا بهنظر برسند. نمایش، توضیح نمیدهد، نتیجهگیری نمیکند، فقط باز میگذارد تا تماشاگری که نشسته، برای لحظهای کوتاه، به خودش فکر کند.
میلاد دشتبان کارگردان نمایش خودها:
وظیفه ما این است که بتوانیم بدون هیچ قضاوتی به موضوع نگاه کنیم
درباره ایده اولیه نمایش «خودها»، باید بگویم که نقطه شروع آن از یک آلبوم موسیقی رپ الهام گرفته شد. البته صرفاً آن آلبوم نبود، اما میتوان گفت بستر و کلیت نمایش از آنجا شکل گرفت. در ادامه با استفاده از عناصر دیگری همچون عکسها، داستانها و روایتهای گوناگون نمایشنامه «خودها» شکل گرفت.
این نمایش یک اثر دانشجویی است. از آنجا که برای نخستینبار در جایگاه کارگردان، نمایشی را روی صحنه میبرم، طبق قوانین باید بر روی پوستر نمایش عنوان «دانشجویی» یا «هنرجویی» درج میشد.
گروه ما متشکل از حدود ۲۰ تا ۲۵ نفر است و با همراهی برخی از پیشکسوتان این عرصه توانستیم نمایش را به مرحله اجرا برسانیم. این گروه نزدیک به یک سال تمرین کرده تا امروز به صحنه برسد و امیدواریم که نتیجه خوبی حاصل شده باشد.
از نگاه من، زمانیکه میخواهیم داستانی را به مخاطب نشان دهیم حالا چه در قالب نمایش، چه فیلم یا حتی یک عکس نخستین وظیفه ما این است که بتوانیم بدون هیچ قضاوتی به موضوع نگاه کنیم. نباید حامی یک روایت یا یک شخصیت خاص باشیم؛ نباید بخواهیم قضاوت کنیم که حق با کیست یا چه کسی گناهکار است.
هدف ما این بود که ارتباطی مستقیم و انسانی با مخاطب شکل دهیم؛ چیزی که هر انسانی در طول زندگیاش کموبیش آن را تجربه کرده است. اگر مخاطب در سالن بنشیند و بتواند بخشی از زندگی خودش را روی صحنه ببیند بدون آنکه کسی بگوید درست یا غلط است بهنظرم ما موفق بودهایم. مهم این است که فقط برای لحظهای کوتاه، تماشاگر به خودش فکر کند.
به باور من، این بزرگترین چالشی بود که چه من و چه همه اعضای گروه، تلاش کردیم به آن دست پیدا کنیم: خنثیبودن، بیقضاوتبودن و ارائه نگاهی بیطرف به انسان و تجربه زیستهاش.
محسن سلطانی بازیگر نمایش خودها:
خشم و نفرت این نقش برای من جذابیت زیادی داشت
کاراکتر من در این نمایش، تجلی خودِ برتر شخصیت آریا است؛ شخصیتی که به نوعی راهنمای آریا در مسیر زندگی است. آروین، آریا را به سوی پیشرفت و حرکت سوق میدهد؛ در حالی که آریا شخصیتی ساکن است و علاقهای به حرکت ندارد و با چالشهای زندگی مواجه نمیشود. اما حضور آروین، او را به سمت حرکت و روبهرو شدن با خطراتی که در مسیر زندگی وجود دارد، سوق میدهد.
کاراکتر آروین برای من شخصیتی پرچالش بود، چراکه بُعدی دیگر از بازیگریام را روی صحنه میآورد که تا پیش از این تجربه نکرده بودم. همین ویژگی باعث شد جذب این نمایش شوم. من از تجربه چالشهای جدید لذت میبرم. در اغلب نقشهایی که تا کنون ایفا کردهام، بیشتر در قالب شخصیتهایی مثبت ظاهر شدهام. اما در این نمایش، صحنههایی را خواهید دید که در آنها خشم، نفرت و چالشهای فیزیکی برجسته هستند؛ و همین موضوع برای من جذابیت زیادی داشت.
بدیهی است که تیم ما در این مسیر با چالشهایی روبهرو شد، اما خوشبختانه در کنار هم از این چالشها عبور کردیم و توانستیم نمایش را به صحنه بیاوریم. این نمایش اثری متفاوت است؛ چه نسبت به سایر نمایشهایی که تاکنون خودم اجرا کردهام و چه حتی آثاری که دیدهام. میتوان گفت با دیدگاهی تازه و متفاوت به زندگی نگاه میکند.
امیرارسلان طالبی بازیگر نمایش خودها:
آریا، انسانی است در جستوجوی معنای زندگی
وقتی آقای دشتبان نمایشنامه را برایم فرستاد، بعد از خواندنش متوجه شدم چالشهای نقش «آریا» با دغدغههای ذهنی خودم بسیار همراستاست. همین شباهت باعث شد نقش برایم جذاب شود؛ این حس را داشتم که میخواهم آریا را زنده کنم، کسی باشم که این شخصیت را روی صحنه میآورد.
آریا انسانی است که در جستوجوی معنای زندگی، ماهیت وجودی و کمال خود است. او تلاش میکند با عبور از تجربهها و سختیهایی که در مسیر آگاهی وجود دارد، به تکامل برسد. نمایش «خودها» به ما نشان میدهد که در طول زندگی، بارها با «خود»های گوناگونی مواجه میشویم و در هر تجربه، درسی تازه میگیریم. این چرخه ادامه دارد تا جایی که بالاخره آگاهی شکل بگیرد. از نظر من برای خلق چنین نقشی، نیاز به اغراق نیست. کافی است خودت را به این مفاهیم نزدیک بدانی و با صداقت درونی، آن را زندگی کنی. اینطور میتوانی شخصیت را از درون درک و آن را روی صحنه بازآفرینی کنی.
همکاری در این پروژه برایم تجربهای فوقالعاده بود. تیمی جوان، اما بسیار حرفهای کنار هم جمع شده بودند؛ از کارگردان و نویسنده گرفته تا بازیگران و حتی کسانی که کمترین زمان را در تمرین میگذراندند. با اینکه امکانات محدودی داشتیم و فضای تمرین تئاتر در شهر ما با چالشهایی روبهروست، همه با تمام وجود پای کار بودند تا نمایش به اجرا برسد؛ و این، بهنظرم یکی از ارزشمندترین بخشهای این تجربه بود.
سیدفرهاد مهدوی بازیگر نمایش خودها:
ما یک گروه ۲۵ نفره هستیم که حدود یک سال است مشغول تمرین هستیم. در این مدت، اتفاقات مختلفی رخ داد تا اینکه بالاخره توانستیم به اجرای نمایش برسیم. شخصیت «بیرخ» از درون همه انسانها نشأت میگیرد؛ یعنی همه آدمها درون خود شخصیتی دارند که به آنها میگوید چه کاری انجام دهند و چه کاری نکنند. اغلب افراد این صدا را میبینند، اما ممکن است نادیدهاش بگیرند. گاهی اوقات هم راه درست را نشانمان میدهد ولی باز هم به آن بیتوجهی میکنند. این نمایش میخواهد همین پیام را به مخاطب منتقل کند: شاید بهتر باشد بیشتر به اطرافمان نگاه کنیم.
اما درباره اینکه چطور شد من این نقش را پذیرفتم؛ باید بگویم این شخصیت کاملاً متضاد با همه نقشها و کاراکترهایی بود که پیش از این بازی کرده بودم و همین تضاد، برایم چالش و جذابیتهای خاص خودش را داشت. دوست داشتم با او آشنا شوم و ببینم با چه نوع شخصیتی طرف هستم. واقعیت این است که تا به حال، اینقدر عمیق دربارهاش فکر نکرده بودم و برایم بسیار جذاب بود.
اگر بخواهم از چالشهای کار بگویم، باید اعتراف کنم همیشه فکر میکردم همهچیز را میدانم، اما در واقع هیچچیز نمیدانستم. همین باعث شد بیشتر به دنبال خود واقعیام زندگیام، روحیاتم و اینکه اصلاً چه میخواهم از زندگی بگردم و به آن فکر کنم. این کاراکتر برای من یک راهنماست، هرچند اغلب او را نادیده میگیرم و جدیاش نمیگیرم. اگر ما انسانها تلاش کنیم اطرافمان را بهتر ببینیم، آدمها را عمیقتر بشناسیم و خودِ درونیمان را بیشتر بشناسیم، شاید بتوانیم زندگی بهتری داشته باشیم.